جولائیان

سایت تخصصی مهدویت

جولائیان

سایت تخصصی مهدویت

این تارنما جهت آشنایی دوستداران اهل بیت با زندگی و زمانه ی عارف واصل ملا محمد علی جولای دزفولی ( ناجی و حلقه وصل آیت الحق سیدعلی شوشتری ) می باشد.
ایشان در مسجدی که به نام های قزبافان ( کجبافان ) در کنار رود دز و پل قدیم دزفول در یکی از قدیمی ترین محله های این شهر مدفون می باشند.

اینجا را دریابید؛ این مسجد چیز دیگریست

جولائیان | يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۲۴ ب.ظ

وقتی نخستین پایه های مسجدی بر تقوا بنا شود؛ وقتی صدق و خلوص، سنگ بنای محراب و دیوارهای عبادتگاهی الهی شود،‌تنفس در فضای آن جان را می پروردو روح را به معراج می بردو قلب را به ضیافت نور و معنویت می برد و مسجد کجبافان چنین مسجدی است.

اگر چشم ها به ملکوت راه یابند،‌پرواز ملائکه الله را در حریم این مسجد ادراک می کنند و اگر شامّه ها به سمت غیب، روزنه ای بیابند بوی خوش بهشت را که هماره در این مسجد می وزد استشمام خواهند کرد.

مسجد کجبافان مسجدی معمولی نیست و تنها به اعتبار خوابگاه دو عارف صادق، دو یار و صحابیی مولانا صاحب الزمان (عج) نیست که شوکت و شکوه و قداست یافته است. ده ها سالک الی الله و جان پاکیزه و تیّب در این مسجد خفته اند و هزاران عابد زاهد و قاری قرآن و محبوب گمنام الهی در گوشه گوشه ی این مسجد اشک ریخته اند و زمزمه کرده اند و تهجد ورزیده و سَر ارادت بر آستان حق نهاده اند.

اگر گوش شهودی و چشمی غیب نگر و جانی شسته از غبار تعلقات در این مسجد گام بگذارد، از در و دیوار آن یا سبّوح و یا قدوس می شنود.

تلاوت دلنشین آیات قرآن پرده های قلبش را می لرزاند و مناجات و نیایش بالی از طمانینه و سکون به لحظه هایش می بخشد.

در اینجا روزی سربازی پاک، پارسا و پاکباز که نمی دانیم اینک در کدام گوشه ی مسجد مدفون است نماز گزارده است؛ روزگاری مرحوم محمدعلی جولا ( بافنده ) در کنار مسجد و گاه در مسجد ملجا و پناه دردمندان و درماندگان و هدایتگر مشتاقان معرفت و محبت اهل بیت (ع) ، بوده است.

فراموش نمی کنم کودکی

وقتی نخستین پایه های مسجدی بر تقوا بنا شود؛ وقتی صدق و خلوص، سنگ بنای محراب و دیوارهای عبادتگاهی الهی شود،‌تنفس در فضای آن جان را می پروردو روح را به معراج می بردو قلب را به ضیافت نور و معنویت می برد و مسجد کجبافان چنین مسجدی است.

اگر چشم ها به ملکوت راه یابند،‌پرواز ملائکه الله را در حریم این مسجد ادراک می کنند و اگر شامّه ها به سمت غیب، روزنه ای بیابند بوی خوش بهشت را که هماره در این مسجد می وزد استشمام خواهند کرد.

مسجد کجبافان مسجدی معمولی نیست و تنها به اعتبار خوابگاه دو عارف صادق، دو یار و صحابیی مولانا صاحب الزمان (عج) نیست که شوکت و شکوه و قداست یافته است. ده ها سالک الی الله و جان پاکیزه و تیّب در این مسجد خفته اند و هزاران عابد زاهد و قاری قرآن و محبوب گمنام الهی در گوشه گوشه ی این مسجد اشک ریخته اند و زمزمه کرده اند و تهجد ورزیده و سَر ارادت بر آستان حق نهاده اند.

اگر گوش شهودی و چشمی غیب نگر و جانی شسته از غبار تعلقات در این مسجد گام بگذارد، از در و دیوار آن یا سبّوح و یا قدوس می شنود.

تلاوت دلنشین آیات قرآن پرده های قلبش را می لرزاند و مناجات و نیایش بالی از طمانینه و سکون به لحظه هایش می بخشد.

در اینجا روزی سربازی پاک، پارسا و پاکباز که نمی دانیم اینک در کدام گوشه ی مسجد مدفون است نماز گزارده است؛ روزگاری مرحوم محمدعلی جولا ( بافنده ) در کنار مسجد و گاه در مسجد ملجا و پناه دردمندان و درماندگان و هدایتگر مشتاقان معرفت و محبت اهل بیت (ع) ، بوده است.

فراموش نمی کنم کودکی ده یازده ساله بودم که غروب، مشتاقانه به این مسجد می آمدم تا نماز بگزارم و در حلقه قرائت قرآن مرحوم مغفور، قرآن آشنای متعبّد و متهجّد ملّا دلدار، درس قرآن بیاموزم، مغازه مرحوم عمویم که هم اکنون  نیز هست کنار مسجد بود. پیش از آن نیز چند سال کودکی ام شاید چهار پنج سالگی در کنار همین مسجد گذشته بود. یک بار، مغازه باریک و تاریکی که درست در کنار مزار دو سرباز امام زمان (عج) سرباز گمنام و ملامحمدعلی _ در صبحگاه مهمان کسی بود که اشک ریزان آمده بود و می گفت: دیشب ملامحمدعلی را در خواب دیدم و فرمود: اطراف من آلوده است پاکیزه اش کنید. حرمت مسجد و اطراف آن را نگه دارید و من که سخت اندوه زده و دل گرفته شده بودم به جست و جوی جاروبی پرداختم تا سهمی کوچک در پاکیزگی این مکان طیب و قدسی داشته باشم.

گاه می دیدم کسانی می آمدند که چهره ای غریب وناشناخته داشتند و ساعت ها در گوشه ی مسجد به عبادت و زمزمه می پرداختند و بعد ها فهمیدم که از دور دست ها می آیند و برخی همشهریان همان تاجر تبریزی بودند که دست و نفس شفابخش ملامحمدعلی به اشارت مولا صاحب الزمان (عج) در مسجد سهله در کوفه، او را صاحب فرزند ساخته بود؛ همان مرد تبریزی که در نجف از حضرت ولیعصر ( عج ) فرزند خواسته بود و مولا او را به دزفول حوالت داده بود تا لطف کریمانه و جان کرامت خیز و برکت ریز ملا محمدعلی گره از کارش بگشاید و گشود.

من خود از این مسجد بهره ها برده ام و فیض ها اندوخته ام و کرامت ها دیده ام که اینک سر گفتن آن نیست اما بارها در تنگناها وقتی در هنگام تصمیم برای نگارش های عاشورایی داشته ام، از باطن همین دو عزیز عاشورا آشنای مهدوی، طلب همت و کمک کرده ام، بسیار گره گشا اند و راه ها نموده اند و مددکار بوده اند.

و البته این زمانی دریافتنی است که به اشتیاق و نیاز در آمیزد و از قلبی روشن برخیزد.

ده – یازده ساله بودم که غروب، مشتاقانه به این مسجد می آمدم تا نماز بگزارم و در حلقه قرائت قرآن مرحوم مغفور، قرآن آشنای متعبّد و متهجّد ملّا دلدار، درس قرآن بیاموزم، مغازه مرحوم عمویم که هم اکنون  نیز هست کنار مسجد بود. پیش از آن نیز چند سال کودکی ام شاید چهار پنج سالگی در کنار همین مسجد گذشته بود. یک بار، مغازه باریک و تاریکی که درست در کنار مزار دو سرباز امام زمان (عج) سرباز گمنام و ملامحمدعلی _ در صبحگاه مهمان کسی بود که اشک ریزان آمده بود و می گفت: دیشب ملامحمدعلی را در خواب دیدم و فرمود: اطراف من آلوده است پاکیزه اش کنید. حرمت مسجد و اطراف آن را نگه دارید و من که سخت اندوه زده و دل گرفته شده بودم به جست و جوی جاروبی پرداختم تا سهمی کوچک در پاکیزگی این مکان طیب و قدسی داشته باشم.

گاه می دیدم کسانی می آمدند که چهره ای غریب وناشناخته داشتند و ساعت ها در گوشه ی مسجد به عبادت و زمزمه می پرداختند و بعد ها فهمیدم که از دور دست ها می آیند و برخی همشهریان همان تاجر تبریزی بودند که دست و نفس شفابخش ملامحمدعلی به اشارت مولا صاحب الزمان (عج) در مسجد سهله در کوفه، او را صاحب فرزند ساخته بود؛ همان مرد تبریزی که در نجف از حضرت ولیعصر ( عج ) فرزند خواسته بود و مولا او را به دزفول حوالت داده بود تا لطف کریمانه و جان کرامت خیز و برکت ریز ملا محمدعلی گره از کارش بگشاید و گشود.

من خود از این مسجد بهره ها برده ام و فیض ها اندوخته ام و کرامت ها دیده ام که اینک سر گفتن آن نیست اما بارها در تنگناها وقتی در هنگام تصمیم برای نگارش های عاشورایی داشته ام، از باطن همین دو عزیز عاشورا آشنای مهدوی، طلب همت و کمک کرده ام، بسیار گره گشا اند و راه ها نموده اند و مددکار بوده اند.

منبع : سلام دزفول

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی